???? ?? ????

???? ?? ????? ??????

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 7
کل بازدید : 11414
کل یادداشتها ها : 17
خبر مایه


1 2 3 4 >
...

و قالت ام کلثوم: صه یا اهل الکوفه! تقتلنا رجالکم، و تبکینا نساؤکم، فالحاکم بیننا و بینکم الله یوم فصل الخطاب.

یا اهل الکوفه سوءه لکم! ما لکم؟ خذلتم حسیناً و قتلتموه و انتهبم امواله، و سبیتم نسائه و بکیتموه؟ فتباً لکم و سحقاً. ویلکم اتدرون اى دواه دهتکم؟ و اى وزر على ظهور کم حملتم؟ و أى دماء سفکتموها؟ و أى کریمه اصبتموها؟ و اى أموال انتهبتموها؟ قتلتم خیر الرجالات بعد النبى، و نزعت الرحمه من قلوبکم، ألا ان حزب الله هم المفلحون، و حزب الشیطان هم الخاسرون.

در آن روز حساس و پر هیجان تاریخى که حضرت زینب آن سخنرانى پر شور و آتشین را ایراد فرمود، ام کلثوم هم در تأکید گفتار خواهر خویش مردم کوفه را هدف شماتت و نکوهش قرار داد و نخست آنها را امر به سکوت کرد، پس از آن فرمود:

مردانتان عزیزان ما با مى‏کشند و حال، زنانتان در ماتم ما اشک مى‏ریزند، انشاء الله که خدا شما را به جزاى اعمال ننگتان برساند.

واى بر شما اى نادرست مردمان! چه کردید و چه گفتید؟ شما با حسین (علیه السلام) پیمان بستید و چه زودتر پیمان را به سر آوردید و او را تنها گذاشتید، و اکنون بر چنین اعمال ننگ و گذشته‏ هاى تباه، اشک مى‏ریزید؟

واى بر شما، نابود باشید. شما چه بلا و فتنه‏ اى که بر نیانگیخته‏ اید؟ چه زور و گناهى که مرتکب نشده ‏اید؟ چه خونهاى ناحقى که نریخته ‏اید؟ و چه آبروها که بر باد ندیده ‏اید؟ و چه کودکانى را که غارت نکرده‏اید؟ و چه اموالى را که به یغما نبرده‏اید؟ چه مردان نیک و انسانهاى بزرگوارى را که بعد از پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) بهترین بودند نکشتید؟ و چه سنگدلى‏ها و بى رحمیها که نکردید؟ ولى بدانید که هر چه سنگدل و بى رحم که باشید سرانجام حزب الله پیروز است و شما حزب شیطان زیانکار.

چون رشته سخن به اینجا رسید، بانگ ناله و گریه از میان مردم بلند شد، زنان موى خود را پریشان نمودند و چهره‏ها بخراشیدند و سیلى‏ها به صورت خود زدند، آنچنان صداى وا ویلا! وا مصیبتا! به آسمان بلند بود که چنین حادثه شورانگیز و هیجان آورى را کسى ندیده و نشنیده بود...! و بدینوسیله جناب ام کلثوم به گفتار خود پایان داد.

*********************

الحمدلله الصلاه على أبى محمد و آله الطیبین الاخیار. امام بعد، یا اهل الکوفه! یا اهل الختل و الغدر، أتبکون؟ فلا رقأت الدمعه، و لا هدأت الرنه، انما مثلکم کمثل التى نقضت غزلها من بعد قوه انکاثاً، تتخذون أیمانکم دخلاً بینکم، الا و هل فیکم الا الصلف و النطف و العجب و الکذب و الشنف، و ملق الماء، و غمز الاعداء، او کمرعى على دمنه، او کقصه على ملحوده، الا بئس ما قدمت لکم انفسکم ان سخط الله علیکیم، و فى العذاب انتم خالدون.

اتبکون و تنتحبون، اى والله! فابکوا کثیراً و اضحکوا قلیلاً فلقد ذهبتم بعارها و شنارها، و لن ترحضوها بغسل بعدها ابداً، و این ترحضون، قتل سلیل خاتم النبوه؟، و معدن الرساله، و سید شباب أهل الجنه ألاسماء ما تزرون.

فتعساً و نکساً و بعداً لکم و سحقاً، فلقد خاب السعى، و تبت الایدى، و خسرت الصفقه، و بؤتم بغضب من الله و رسوله، و ضربت علیکم الذله و المسکنه.

ویلکم یا اهل الکوفه!، أتدرون اى کبد لرسول الله فریتم؟ و اى کریمه له ابرزتم؟ و اى دم له سفکتم؟ و اى حرمه له انتهکتم؟ لقد جئتم شیئاً اداً، تکاد السماوات تنفطون منه، و تنشق الارض، و تخر الجبال هداً.

و لقد أتیتم بها خرقاء، شوهاء، کطلاع الارض، و ملاء السماء، أفعجبتم أن مطرت السماء دما؟ و لعذاب الاخره أخزى و هم لا ینصرون، فلا یستخفنکم المهل، فانه لا یخفره البدار، و لا یخاف فوت الثار، و ان ربکم لبالمرصاد.(520)

نخست خدا را سپاس مى‏گزارم و به جان مقدس محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) پدر عزیزم و دودمان پاک و برگزیده‏اش درود مى‏فرستم.

و بعد، با شما مردم سخن مى‏گویم اى اهل کوفه! اى حیله گران و اى نیرنگ بازان! بر ما اشک حسرت مى‏ریزید؟ اشک بریزید که خدا کند این چشمها یک لحظه از سیلاب اشک عارى نماند، و شیون برآورید که شیوه شما جز شیون مباد! شما بدان پیرزنى مى‏مانید که تارهایى را که با دست محکم مى‏تابید بى درنگ آنها را مى‏گشود، شما نیز رشته عهد و پیمان را محکم بستید و باز آنرا گسسته و بدان پایبند نماندید، شما جز لاف زنى و گزافه گویى و پستى و کوته نظرى چه دارید؟ جز کینه توزى و دروغ‏پردازى چه مى‏دانید؟ مانند کنیزکان، شیرین زبانى مى‏کنید تا زهر تلخى را که در کام دارید به کار برید و دشمن را با غمزه و کرشمه به سوى خود بخوانید، شما مانند علف زارى مى‏مانید که بر مزبله و لجنزار دامن سبز برکشیده باشد ولى ریشه در پلیدیها فرو برده و آب از نمهاى نجس بنوشد که هر چه سبزى و شادابى بنماید چریدن را نشاید، یا مانند قبرى مى‏مانید که ظاهرش سفید و گچکارى شده ولى در باطنش جیفه و مردار گندیده‏اى وجود داشته باشد. (شما ظاهرى پر زرق و برق و اسلام نما دارید، ولى باطنى گندیده و دل آزار).

اى اهل کوفه! بیدار باشید و بدانید که با دست خویش تیشه بر ریشه خویشتن زدید و خشم یزدان و عذاب جاویدان را بر خود آماده کردید.

بر ما اشک مى‏ریزید و شیون مى‏کنید؟ آرى بگریید و بسیار هم بگریید، سوگند به خدا! که شما به این گریه‏ها و ناله‏ها سزاوارید شما آن چنان به ننگ اندر افتاده‏اید و خود را به عیب وعار، آلایش داده‏اید که لکه ننگ آن، با هیچ آبى هرگز شسته نخواهد شد، چگونه توانید شست؟ و چگونه توانید شست؟ و چگونه جبران خواهید کرد؟ آن نازنین جگر گوشه پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را که با دست شما بر خاک کربلا افتاد و در خون خویش غلطید؟ او کانون رسالت، او زعیم قوم و زبان شما، و مشعل راه شما و پناه نیکان شما، و مرجع مصائب و پیش آمدهاى ناگوار شما، و سید جوانان اهل بهشت بود، آه چه بزرگ گناهى را مرتکب شده‏اید...!

الهى که نابود گردید! و براى همیشه سرنگون شوید! نیست بشوید، بمیرید، هرگز راه چاره نجوئید، دستتان بشکند، همواره در زیان و خسران به سر ببرید، شما به خشم و غضب خدا و پیغمبرش (صلى الله علیه و آله و سلم) برگشتید، و غرق در ذلت و زبونى شدید.

واى بر شما اى اهل کوفه! آیا مى‏دانید چه خنجرى در قلب پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) فرو برده‏اید؟ آیا مى‏دانید چگونه به حریم او بى احترامى کرده و حرم او را از پرده بیرون افکندید؟ آیا مى‏دانید چه خونى از او ریخته‏اید؟ لقد جئتم شئیاً اداً دیگر این زشتى نتوان بیاد آورد که شما کردید، جاى آن دارد که به خاطر بزرگ گناهى که کرده‏اید آسمانها بشکافد و زمین پاره پاره شود و کوه‏ها فرو ریزد.

چه مى‏دانید که چه کرده‏اید؟ کار بسیارى احمقانه و زشت، و بسیار بزرگ انجام دادید، به بزرگى آسمانها و زمین، چه شگفتى برید اگر آسمان بر آن کشتگان سیلاب خون ببارد، و راستى کیفرى که به روز رستاخیز بهره ستمکاران خواهد شد عظیم‏تر و رسواتر خواهد بود و لعذاب الآخره اخزى و هم لا ینصرون.

فلا یستخفنکم المهل... پس بدین دو روزه فرصتى که جسته‏اید مغرور نباشید، و از مکافات عمل، غافل نشوید زیرا خداوند در مکافات عجله نمى‏کند، و بیم آن ندارد که وقت انتقام بگذرد، زیرا که خداوند پیوسته در کمین گناهکاران است، و در پیشگاه او نمى‏توان نیرنگ به جاى رنگ به کار برد فانه لا یحفزه البدار، و لا یخاف فوت الثار، و ان ربکم لبالمرصاد.


*********************

یادمان رفت چرا؟

یادمـان رفت چرا پیک سحر ای مردم؟

جــرس قــافله و شـور سـفر ای مـردم

یادمـان رفت چــرا مــردتـرین آدمــها؟

دشت های عطش و خون و خطر ای مردم

چه کسی گفت که ایین شقایق مرگ است؟

و به نـابودی ما بـست کــمر ای مــردم

چه کسی گفت شقایق به فنا محکوم است؟

مگر از عشـق نداریم خــبر ای مـردم؟

هر که از آینه ها دل بکند گمراه است!

یادمان رفت مگر روز خطر ای مردم؟

فرصتی هست ! بیا باز کسی می گوید:

بـاید از قـوم هـوس کرد گـذر ای مـردم


  
...

 

دست تقدیر همه لوازم را یکجا گرد آورده است تا آنچه باید، به انجام رسد . «شمر بن ذی الجوشن » نیز حاضر است تا ابن زیاد را با سخنان خویش در آنچه قصد کرده است تشجیع کند... اگر خداوند انسان را رها کند ،‌دهر نیز با او همداستان می شود. اما به راستی مگر تا کجا می توان شرور بود که خداوند انسان را در کاری اینچنین زشت یاری کند؟ شمر از جانب ابن زیاد مأمور شد تا امریه او را به عمرسعد برساند و اگر آن شوربخت از جنگ با حسین سرباز زد، خود به جای او بنشیند و عمرسعد را گردن بزند و سرش را برای ابن زیاد بفرستد . او نامه ابن زیاد را به عمرسعد رساند و منتظر ماند تا جواب آن را دریافت کند. ابن زیاد نوشته بود :« من تو را به جانب حسین نفرستاده ام که دست از او برداری و وقت را بیهوده بگذرانی . بنگر که اگر حسین و اصحابش تسلیم رأی من شدند ، آنان را به مسالمت نزد من گسیل دار واگر نه ... برآنان حمله بر و خونشان را بریز و پیکرشان را مُثله کن که حق آنها این است . آنگاه که حسین کشته شد، او را زیر سم ستوران بینداز و بر سینه و پشتش اسب بتاز ، که ناسپاس است ومخالف . من      می دانم که این کار پس ازمرگ او را زیانی نخواهد رساند ، اما عهد کرده ام که با او اینچنین کنم . چنان که به امرما عمل کنی ، پاداشت پاداش کسی است که مطیع فرمان بوده است ، و اگر نه ، از مقام خود کناره گیر و امر لشکر را به شمر بن ذی الجوشن بسپار که باقی را او خود می داند .»

عمر بن سعد به روشنی دریافت که شمربن ذی الجوشن در این میانه چه کرده است .او می دانست که حسین بن علی تسلیم نخواهد شد . این جمله ای است که از او در وصف حسین نقل کرده اند که خطاب به شمر گفته است :« والله همان دلی را که علی داشت در میان دو پهلوی پسرش نهاده اند.» آنگاه فرماندهی لشکر پیاده را به او سپرد وآماده جنگ شد.» شامگاه تاسوعا عمربن سعد چون قصد کرد که حمله آغاز کند فریاد کرد :« یا خیل الله ، ارکبی و ابشری ! ـ لشکرخدا سوار شوید؛‌ مژده باد شما را به بهشت .» و عجبا! این همان کلامی است که پدرش سعد ابی وقاص در جنگ قادسیه بر زبان آورده بود . آیا به راستی عمر بن سعد نمی داند که چه می کند‌ ، یا خود را به نادانی زده است؟

راوی

هنوز نیم قرن از حجه الوداع نگذشته ، امت محمد تیغ بر اوصای او کشیده اند و با نام اسلام ، قلب اسلام را که امام است ، می درند! اجسامشان به جانب قبله نماز می گزارند ، اما ارواحشان هنوز همان اصنامی را می پرستند که ابراهیم شکسته بود. اجسامشان به جانب قبله نماز می گزارند، اما ارواحشان با باطن قبله که امامت است، پیکار می کنند. جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشرکت بت پرست که در درون آدمی است ایمان نیاورد ، چه سود که بر زبان لااله الا الله براند؟ آنگاه جانب عدل و باطن قبله را رها      می کندو خانه کعبه را عوض از صنمی سنگی می گیرد که روزی پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالی چند روز گرداگردش طواف کند. و ای کاش تا همین جا بسنده می کرد و قلب قبله را با تیغ نمی درید! عجبا! جهان را ببین که چه سان وارونه می شود! افمن یمشی مکبا علی وجهه اهدی امن یمشی سویا علی صراط مستقیم ؟

 

تماشاگه راز

 

حسین دیگر هیچ نداشت که فدا کند، جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود... و اینجا سدره المنتهی است. نه... که او سدره المنتهی را آنگاه پشت سرنهاده بود که از مکه پای در طریق کربلا نهاد... و جبرائیل تنها تا سدره المنتهی همسفر معراج انسان است . او آنگاه که اراده کرد تا از مکه خارج شود گفته بود: من کان فینا باذلاً مهجته و موطناً علی لقاءالله نفسه فلیرحل معنا، فاننی راحل مصبحا ان شاءالله تعالی. سدره المنتهی مرزدار قلمرو فرشتگان عقل است. عقل بی اختیار. اما قلمرو آل کسا، ساحت امانتداری و اختیار است و جبرائیل را آنجا بار نمی  دهند که هیچ ، بال می سوزانند . آنجا ساحت انی اعلم ما لاتعلمون است ، آنجا ساحت علم لدنی است ، رازداری خزاین غیب آسمان ها و زمین؛ آنجا سبحات فنای فی الله است و بقای بالله ، و مرد این میدان کسی است که با اختیار ،از اختیار خویش درگذرد و طفل اراده اش را در آستان ارادت قربان کند ... و چون اینچنین کرد، در می یابد که غیر او را در عالم اختیار و اراده ای نیست و هر چه هست اوست. اما چه دشوار می نماید طی این عرصات! آنان که به مقصد رسیده اند می گویند میان ما و شما تنها همین «خون» فاصله است ؛ تا سدره المنتهی را با پای عقل آمده ای، اما از این پس جاذبه جنون ، تو را خواهد برد... طی این مرحله دیگر با پای اراده میسور نیست ؛ بال می خواهد و بال را به عباس می دهند که دستانش را در راه خدا قربان کرد. این حسین است که عرصات غایی خلافت تکوینی انسان را تا آنجا پیموده است که دیگر جز جان میان او و مقصود فاصله نیست. آنان که با چشم ظاهر می نگرند او را دیده اند که بر بالین علی اکبر علی الدنیا بعدک العفا گفته است و بر بالین قاسم عز والله علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک ثم لا ینفعک و اکنون بر بالین ابی الفضل عباس می گوید: الان انکسر ظهری و قلت حیلتی ،اما حجاب های نور را نمی بینند که چه سان از هم دریده و رشته های پیوند روح را به ماسوی الله چه سان ازهم گسسته ! نه ماسوی الله ، که اینجا کلام نیز فرشته سان فرو می ماند.مردانگی و وفای انسان نیز به تمامی ظهور یافت و آن قامت مردانه عباس بن علی با دستان بریده بر شریعه فرات، آیتی است که روح از این منزلگاه نیز گذشته است و عجیب آن است که آن باطن چگونه در این ظاهر جلوه می کند.

 

*************************

 

اگر دهر زمین اسمان ابر باران خورشید و ماه و افراد و ملتها با حرکتی ویا شخصی همسو شوند این دلیل بر صلاحیت فرد نیست ، باید دید در این حرکت و جریان هدف چیست ، پیروان این فرد اهل دانش زهد علم ایمان و تقوا هستند و یا اهل پول و زر و زور و ثروت و قدرت و جنایت و کشتارو ترور... مثلا در حال حاضر اگر کسی مورد پذیرش آمریکا ، اسرائیل انگلیس فرانسه باشد ، بدانید این فرد اگر در مقابل قبله هم بایستد اگر ابراز ایمان و تقوا و ولایت مداری کند ممکن است ریگی به کفش داشته باشدو حتما این فرد ناخالصی در عمق روح ش وجود دارد ، هر حرکتی مقابل ولایت خداوند –ولایت رسول الله-ولایت ائمه و در زمان غیبت ولایت مطلقه فقیه خواسته یا ناخواسته ، آشکارا یا نهان مطرود است و باید مقابل آن ایستاد ...انقلابیون هوشیار باشند ...

قرارگرفتن هزاران نفر مقابل 72 مرد جنگی در عاشورا...

نکته دوم کسانی هستند که هم امر خیر و عمل صالح انجام میدهند و هم امر شر و گناه این گروه در دلشان ناخالصی دارند و از اینها به منافقان یاد می شود ...نمی شود به سابقه افراد امیدوار بود باید دائم مراقبت کرد..شک کرد...عاشورا هنوز که هنوز است ادامه دارد ...حتی امتحان داده ها هم گاهاً دیده میشود در مقابل ثروت و قدرت و...لغزیده اند

توبه راه خلاصی از تمامی این انحرافات است ...باید مقابل نفس ایستاد ...مقابل خواهش دل ایستاد ...باید مهم ترین دلبستگی ها را ابراهیم وار به قربانگاه آورد...

در اسلام صدقه دادن ، خمس دادن زکات دادن باعث پاک شدن نفوس و جانها میشوند ...

براستی که اسلام دین بزرگ و نجات بخش بشریت خواهد بود ... چه بخواهند و چه نخواهند ..


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ